نویسنده: محمود رامیار




 

از سخنان شگفت‌آوری كه گفته‌اند، حرفی است كه از سمرقندی درباره‌ی نزول قرآن و نحوه‌ی این توسط در سه قول نقل شده است (1). گوینده‌ی اصلی را نگفته‌اند كیست اما خود این نقل قول بدون نقد و بررسی بعدها موجب جنجال فراوانی گشت. درباره‌ی نحوه‌ی نزول قرآن گفته‌اند از سه صورت بیرون نیست:
1) جبرئیل لفظ و معنی قرآن را از لوح محفوظ آموخته و حفظ كرده و همان را فرود آورده است.
2) جبرئیل تنها معانی را بر پیغمبراكرم فرود آورده و پیامبر این معانی را دانسته و آن را به زبان عربی درآورده است. در این مورد هم تمسك جسته‌اند به ظاهر آیه‌ی شریفه‌ی:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌ عَلَى قَلْبِکَ » (26: 193 و 194)
3) معنی قرآن، وحی الهی است، ولی تعبیر آن به كلمات عرب از جبرئیل است. موجودات آسمانی آن را به عربی می‌خوانند و او آن را این چنین فرود آورده.
بطلان این دو سخن اخیر روشن و آشكار است و مخالف كتاب و سنت و اجماع. اگر لفظ و معنی هر دو از خدا نباشد چطور می‌توان كلام را به خدا نسبت داد؟ این تنها كتابی است كه به تمام دلائل تاریخی و علمی، عصمتش و مصونیّتش از انحراف و تحریف و علوّ مكان و مناعت مقامش از دسترسی بشر و غیربشر به اثبات رسیده است و دلایل محكمی كه در برابر معاندان و كافران اقامه شده بر صدق و عصمت و قداست وحی الهی گواه است. نزول قرآن از جانب خداوند بر نبی اكرم توسط جبرئیل امین به لفظ و معنی باتواتری كه جای هیچ شك و تردیدی برای عقل سلیم نمی‌گذارد، ثابت شده است. چطور می‌توان تصور این را داشت كه كلام از جبرئیل یا رسول خدا باشد؟ خدای خود فرمود: «نزول این كتاب از خدای نیرومند فرزانه است... این آیه‌های خداست كه ما به حق بر تو می‌خوانیم... وای بر تهمت زن گناهكار. آیات خدا را كه بر او می‌خوانند می‌شنود و بر استكبار خود اصرار می‌ورزد چنانكه گوئی آن را نشنیده است.» (45: 2، 6، 7، 8). این آیات برای هیچ عقل سلیمی جا نمی‌گذارد كه تصور آن را داشته باشد كه آن معانی رفیع و عالیه و آن كلمات منیع و باقیه ساخته‌ی بشر باشد. وقتی خداوند یكی از قواعد جنگی را برای رسول خود بیان می‌كند می‌فرماید: «اگر یكی از مشركان به تو پناه آورد، به او پناه بده تا كلام خدا را بشنود» (9: 6). حال چگونه این سخن پیش آمده كه این كلام خدا معنایش از خدا و لفظش از رسول و یا از فرشته‌ی خدا باشد؟ زبان رسول خدا را در احادیث می‌بینیم، در عین آن كه در اوج فصاحت است با كلام خدا فاصله‌ای به پهنای فلك دارد. اما زبان فرشتگان از كجا كه عربی باشد و چطور چنین فصاحت و بلاغتی یافته كه بشر از اتیان مِثْلش عاجز است؟ این چیزی است كه قرآن هرگز بدان راهی ندارد. خداوند فرمود: «و انك لتلقی القرآن من لدن حكیم علیم» خداوند تصریح می‌كند كه قرآن از جانب حكیم علیم است. آیا منظور فقط معانی است و كلام و لفظ در آن منظور نیست؟ پس آن حالات گران وحی چرا بر رسول خدا عارض می‌شد و پیامبر چه عجله و حرصی داشت كه وحی را آنچنان به سرعت از حفظ كند و چرا آن همه تأكید داشت كه صحابه آن را بنویسند و حفظ كنند؟ خداوند خود تأكید می‌كند و می‌فرماید: «بگو ‌ای پیامبر كه هرگز به من نرسد كه كلمه‌ای از قرآن را پیش خود تغییر و تبدیل بدهم.»
این كلام منیع بلند، جز از سوی خدا، از دیگری نمی‌تواند باشد و این دمِ اعجازی كه در لفظ و معنای آن دمیده شده، جز از سوی حق از دیگری نمی‌تواند باشد و این عصمت نص و طهارت مضمون و وحدت موضوع، جز از جانب او، به تأیید دیگری كی تواند كه باشد؟ این لفظ و معنی توأمان است كه قدرت بشری را عاجز كرده از این كه مثلش را بیاورند. گفتن چنین سخنانی و یا نقل این چنین ترّهاتی بدون رد كردن، چنانكه گذشت، موجب می‌شود كه بزرگانی چون سر سید احمد خان در هند به چاله‌ی كفر بیفتد و از سلامت كنار مانَد. زیرا چنین اعتقادی قضیه‌ی اعجاز قرآنی و معجزه‌ی رسول را باطل می‌كند. كلمات قرآن، نوشته‌ی آن، لفظ آن، مثل معنی آن بدون خلاف و به تواتر قطعی و مسلم از جانب خداست و برای جبرئیل یا پیامبر یا هیچ موجود دیگر راهی در آن نیست و هر كه خلاف این بگوید بی‌تردید بی‌معنی و بی‌ربط چیزی گفته. اما به نظر می‌رسد كه چنین بحثی انحرافی اساساً از بحث دیگری سرچشمه گرفته و آن گفتگویی بوده كه بر سر معنای پیش آمده است. درباره‌ی وحی از زُهْری چیزی پرسیده‌اند و او در تعریف آن، وحی را به دو دسته تقسیم كرده است: 1) آنچه بر دل انبیاء وحی می‌شود و بر زبان جاری و به كتاب نوشته می‌شود، كه این همان كلام است. 2) بدان تكلم نشده و نوشتنش هم دستوری نیست اما برای مردم بیان می‌شود و به آنها تبلیغ می‌گردد.
البته این قسمت اخیر تعریف دقیقی نیست ولی منظورش گویا سنت و حدیث باشد كه جوینی (2) آن را این چنین شرح می‌دهد: یك نوع وحی آن است كه خداوند پیامی توسط جبرئیل برای نبی می‌فرستد و آن پیام برای اجرای فرمانی بوده، جبرئیل می‌فهمیده كه دستوری است برای اجراء و او بدون قید به عبارت دستور را ابلاغ می‌كرده است. اما نوع دیگر چون ارسال نامه و فرمان كتبی، كلمه به كلمه و حرف به حرف به پیامبر ابلاغ می‌شده كه این كتاب خدا و كلام الله است.
بدین تعریف، نوع اول سنت و حدیث و نوع دوم قرآن می شود. از اینجاست كه روایت حدیث به معنی رواست و نقل قرآن به معنی درست نیست. (3) منظور از این بیان هم تقسیم وحی به «مَتْلَو» و «مَرْویّ» است یعنی وحیی كه باید قرائت و تلاوت شود (قرآن) و وحیی كه قرائتش در نماز درست نیست.
این تعریف وحی بدین كوتاهی و درهمی موجب شده كه خلط مبحثی پیش آید و اساساً چنین بحثی مطرح شود كه لفظ و معنی قرآن هر دو از خداست یا یكی از آن دو؟ كه البته در مورد قرآن چنین پرسشی یاوه و بی‌معنی است و در مورد حدیث نیز احتیاج به تبیین و شرح دارد.
یك مشكل دیگر هم برخورده‌اند و آن در مورد وصول وحی از طرف فرشته است كه موجودی انسانی چون پیامبر چگونه با وجودی ملكوتی چون جبرئیل با هم در ارتباط بوده‌اند؟ انسانی مادی و جسمی با فرشته‌ای روحانی چگونه تفاهم داشته‌اند؟ فرشتگان موجوداتی خالصاً روحانی هستند و گفتارشان شنیدنی نیست، بخصوص برای موجودات جسمانی. جواب داده‌اند كه وحی به دو طریق بوده است: یا پیامبر از خصوصیات بشری درآمده و به صورت فرشته می‌شده و یا جبرئیل به شكل بشر نازل می‌شده تا تفاهم حاصل گردد. (4)
این هم از همان مواردی است كه وحی درست فهمیده نشده و برحسب تعابیر ناقصی توجیه گشته است، والا فرشته با ذهن و دل پیامبر سرو كار دارد، مفاهیم و معانی و كلمات اعجازآور قرآن بر دل و ذهن رسول خدا نقش می‌بسته و بر زبان وی جاری می‌شده، در اینجا دیگر چه حاجت كه پیامبر از خصوصیات بشری خلع گردد و یا فرشته تمثّل انسانی یابد؟... واقع این است كه اینها از امور غیبی است و راهی برای دخالت عقل وجود ندارد. ما تنها بر حدسیّات و ظنیّاتی تكیه می‌كنیم، اما بیان حقیقت باید مبتنی بر خبر صحیح مسلم روایت شده از معصوم باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1.زركشی از سمرقندی اسم برده: البرهان1: 229، اما سیوطی بدون ذكر نامی نقل قول كرده است اتقان 1: 157 نوع 16، المسألة الثانیه. ظاهراً این سمرقندی، محمد بن یوسف، ناصرالدین مدنی فقیه حنفی باشد كه نسبت به ائمه و علماء تندزبان بود و در سال 556هـ در سمرقند به شكنجه كشتندش.
2.ركن الاسلام عبدالله بن یوسف فقیه شافعی پدر امام الحرمین عبدالملك (م438)
3.اتقان1: 159-160.
4.كشاف اصطلاحات الفنون: 1162ذیل وحی قرآن و 941 «صلصلة الجرس»- كامل مبرد 2: 22، تعریفات جرجانی ذیل جرس، الاتقان1: 156 نوع 16، المسألة الثانیة، سبل الهدی2: 342.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم